پاییزی که گذشت برای من جز غم و اندوه نبود. آبان 98 مثل دی ماه 96 و 88 و هر روزمان در خاطرم خواهد ماند. و مثل همیشه تلاش بیهوده برای فراموشی. چه موهبتی است این فراموشی ، اگر واقعی باشد!
باران شدیدی میبارد.بغض آسمان است لابد. ترم 5 کارشناسی به انتها نزدیک میشود.خستگی عجیبی احساس میکنم. زیر انبوهی از کتابهای خوانده و نخوانده مدفون شده ام. فقط منتظر گذشتن روزها هستم، بی هدف ، بی امید...
آخرین روزهای پاییز، آخرین روزهای بیست و یک سالگی